بیان یکی از کرامات امام حسن عسکری (ع)

ساخت وبلاگ
ایشان زمانی که مظلومانه در زندان به سر میبردند، گروهی از اهل کتاب با اسلام مناظراتی راه انداخته، ادعای پوشالی بودن اسلام را داشتند؛
به این صورت که هر موقع دعای بارش باران می کردند باران می آمد و به مسلمانان می گفتند شما هم اگر بر حق هستید چنین کنید، خلیفه ملعون آن وقت که منافع خود را که در اثر ریاست بر مسمانان بود بر خطر دید ، سراغ امام حسن عسکری (ع) آمد و گفت چرا کاری نمی کنی ، در حالی که دینِ جَدّت رسول الله (ص) در خطر است، ایشان جواب دادند: چه کنم در حالی که در زندان به سر می برم!
خلیفه جائر در عمل انجام شده قرار گرفت و چاره ای جز آزادی ایشان نیافت.
آن امام همام فرمودند: به آنها بگویید اگر باز بر ادعای خود هستند برای بار سوم طلب باران کنند، آنان هم قبول کردند؛ آنگاه که دست به دعا گشودند، امام (ع) فرمودند: آنچه در دست بزرگشان است برایم بیاورید! سپس گفتند: این استخوان یکی از انبیاء می باشد و قضیه از این قرار است که هرگاه استخوانِ یک نبی(ع) آشکار شود آسمان ابری شده ، شروع به بارش می کند.
سپس دستور دادن تا استخوان را به محل خود برگردانند.
پایان شبهات...
ما را در سایت پایان شبهات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4bi-shobhea بازدید : 68 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 7:41